توطئه

من فهمیدم از اولش هم «لم یلد و لم یولد» یه نقشه بود ...

اینطوری خدا نه پدر و مادر داره ، نه خواهر ، و نه حتی عمه ...

حتی «نفخ فیه من روحه » هم جزئی از نقشه بود ... که حتی به روحش هم نتونیم حواله بکنیم چون به خودمون بر میگرده ...

همه اش توطئه است آقا ... خدا فکر امروز رو کرده بود از اول ...




جنجال

به طور کلی تجربه ثابت کرده ملت ایران، ملت کاملا جوگیری هستند. یک هو جو میگرتشان و انقلاب مشروطه می کنند، بدون اینکه حقیقتا بدانند مشروطه یعنی چه و رهبران آن چه کسانی هستند. ( و من به شخصه تار پشم لای پای (!) مظفرالدین شاه را به ده تا شیخ فضل الله نوری نمی دهم.) گاهی ناگهان هوس انقلاب اسلامی به سرشان میزند بدون آنکه اسلام و فقه آن را بشناسند. بعد هم به گه خوردن می افتند که آقا غلط کردیم اسلام بد است، بعد جو میگیرتشان و فوج فوج اومانیست(Humanist) و اتئیست(Atheist) می شوند و اعتقاد به خدا را مسخره میکنند، بعد باز جو دیگری می آید که می گوید موسوی خوب است و همه را آزاد می کند، بعد گله گله می روند به موسوی رای میدهند بدون آنکه گذشته و آرمان های اون را مطالعه کنند. بعد هم که نتیجه به نفع یکی دیگر تمام می شود موسوی می گوید تقلب شده ( کاری به راست و دروغش نداریم) اینها ناگهان جوشان عوض میشود و میریزند به خیابانها به دنبال رایشان و جنب/ش/سبز راه می اندازند بدون آنکه هدف مشترکی داشته باشند. یک عده اسلامگرایند و عده دیگر سکولاریست و عده ای هم سلطنت طلب ! بعد از مدتی هم جوشان میخوابد و جنبش به فراموشی سپرده می شود.


بعد چون با حکومت سر لج دارند هر چیز کوچکی را بزرگ می کنند و اگر احیانا ممه های مادرآقای رئیس جمهور را لولو ببرد ناگهان همه ادیب می شوند و به حرف زدن رئیس حکومت ایراد می گیرند و اگه آقای رئیس جمهور یک شعر از سعدی بخواند همه نوگرا می شوند و ادبیات را به سخره میگیرند. جو است دیگر ، حساب و کتاب که ندارد ...


خلاصه اینکه هر اتفاق کوچک و بزرگی را سوژه میکنند و فیس بوک هم شده وسیله خاله زنک بازیشان . از جمله سوژه های اخیرشان هم کنکور دانشگاه سراسری بود. ناگهان چو انداختند که « داد و فغان، سازمان سنجش 77 رشته دانشگاهی را برای دختران حذف کرده و دختران دیگر نمیتوانند مهندس بشوند» و بعد اعتراض کردند و در دانشگاه تهران تحصن کردند و مردم در فیس بوک فحش دادند ( که همانا فحش به مادر جودهندگان باد) ... حقیقتا هیچکدامشان به اندازه من ِ کنکوری دفترچه انتخاب رشته امسال و پارسال را زیر و رو نکرده اند و بلکه اصلا هیچ تحقیقی هم نکرده اند. یک نفر جو داده و هفتاد ملیون به دنبالش راه افتاده اند ...

بعد هم پوستر طراحی می کنند و شعار می دهند که «وامصیبتا ، اینها نمیخواهند دختران ایران آگاه شوند و میخواهند بی سواد بمانند و اینها از بیداری جامعه می ترسند» که (ولو حقیقت باشد) ربطی به اتفاق پیش آمده ندارد. جریان هم از این قرار است که دفترچه انتخاب رشته امسال بیش از 22000 رشته/محل داشته که تعداد 77 عدد از آنها تک جنسیتی شده است. این عدد چیزی کمتر از 0.004 رشته/محل هاست.(کمتر از 4 دهم درصد) اما این جوزدگان و جودهنگان (چنانکه در پوستر فوق میبینید) 77 رشته/محل   را با غرض‌ورزی 77 رشته می نویسند. در ضمن این 77 رشته/محل همه در دانشگاه های درجه دو و سه مانند اهواز، سیستان و بلوچستان و محقق اردبیلی بوده است .


نمونه دیگر معاصر از این جوگیری ها مسئله «تنفر از جاستین بیبر» است. یکی گفت جاستین بیبر بد است، هفتاد ملیون را جو گرفت. من شخصا طرفدار جاستین بیبر نیستم و حتی از شما چه پنهان کمی از او بدم می آید. اما دلیلش این نیست که اسمش «جاستین بیبر» است و بچه خوشگل است و همه از او متنفرند. دلیلش صرفا این است که از سبکش خوشم نمی آید و موسیقی را به نوع دیگری می پسندم. اما شخصا فکر میکنم کسی که در سن 16 سالگی در ابعاد جهانی مشهور می شود، سپس تمام سختی های شهرت و رقابت های تجاری را تحمل میکند، و با نواختن چند ساز آشنایی دارد، و در مراسم American Music Awards اجرای زنده میکند، چنین شخصی قطعا بی استعداد نیست، صرفا نمی داند استعدادش را باید در چه زمینه ای مصرف بکند. اما ملت را جو تنفر از او گرفته است، حتی کسانی که شاید شعور موسیقیشان در حد ناخن پای راست جاستین بیبر نباشد !!!


عزیزان من، بروید کتاب های امام محمد غزالی را بخوانید ... در طنز هایش یکی از اصلی ترین سوژه ها جوگیری ملت است. حیف است از ملت باذکاوتی مثل ملت ایران که یک رذیلت اخلاقی را از قرن ششم تا امروز کنار نگذاشته باشند ... حیف است !










پ.ن: اگر وبلاگ من مخاطب روشنفکرنما داشته باشد ... حالا جو میدهند که این طرفدار حکومت است و مزدور است و فلان !

اگر مخاطب وابسته به نظام داشته باشد، جو می دهند که این مشرک است و محارب است و فلانتر !!


پ.ن2: اسمش رو میذارم مکتب اتمسفریسم (Atmospherism) ... در دنیا هفتاد و پنج ملیون پیرو داره این مکتب !! خودمم جزئشون !


پ.ن3: چنان دو چشم منی، انتظار می خواهی ...


پ.ن4: کاش مسئله انتخاب مطرح نبود ... دوست داشتن کافی بود !


پ.ن5: می توان فهمید عاشق زندگی را دوست داشت / قیص هم قبل از جنون آسودگی را دوست داشت


پ.ن6: حرف زیاده ... گوش شنوا نیست که من ساکتم !


پ.ن7: همین الان بعد از ارسال این پست رفتم سایت سازمان سنجش که ببینم از اعلام نتایج چه خبر، دیدم خودشون هم یه اطلاعیه واسه شفاف‌سازی این 77 رشته زدن ... به غلط کردم انداختین بیچاره ها رو :))

زاویه دید ...

« اغلب سعی میکنیم دیگران را راضی کنیم؛ اما آنچه باید بکنیم، شاد کردن است .»

  • (پائولو کوئلیو، عطیه برتر)

بچه که بودم، وقتی میرفتم حموم، توی سوراخ هواکش حموم روی دیوار، رد سیمان ها و آجر و رنگ لوله پلیکای هواکش، با هم یه طرح شبیه یه موش درست کرده بود ... من توی دنیای بچگی خودم همیشه میترسیدم برم زیر هواکش ، فکر میکردم شاید این طرح نشون دهنده لونه یه موش باشه یا هر فکر بچگونه دیگه ای ... تصویر یک رویای شوم بود اون موشه ...


چند روز پیش توی حموم ، یهو این به ذهنم رسید، برگشتم به لوله هواکش نگاه کردم ... هیچ موشی در کار نبود، دوباره و سه باره دقت کردم، رفتم زیرش ، ازش دور شدم ... بعد یهو یه چیزی به ذهنم رسید. زانو زدم و روی زانو هام وایسادم تا قدم اندازه بچگی هام بشه ... و موشه پیدا شد ... درست همونقدر کارتونی که توی بچگی هام میدیدمش !!!


بعد فکر کردم توی زندگی ما، همه چیز همینطوره ... رویاها، ارزش ها، هدف ها، ترس ها، حتی لذت ها و محنت هامون ...

کم کم بزرگ میشیم و توی مسیر زندگی جلو میریم، قدمون بلند میشه، زاویه دیدمون عوض میشه و با نگاه جدیدمون، ممکنه ترس ها دیگه وجود نداشته باشن، رویاها احمقانه باشن، ارزش های غلط باشن، هدف ها خوار و بی ارزش باشن ، حتی ممکنه لذت ها همگی در حکم محنت باشن ...


اونوقت به اینجا که میرسین همه چیز توی ذهنتون با هم قاطی میشه ، گذشته و حال و آیندتون با همه رویا ها و ارزش هاش میریزه بهم ... اونوقت با خودتون فکر میکنید اگه چند سال دیگه باز هم زاویه دیدم عوض بشه و دیگه اینها هدف هام نباشن چی ... اگه دیگه از این چیزا که امروز براش میجنگم لذت نبرم چی ... ؟


اینجاست که «نگاه» مهم میشه ... اینجاست که یاد میگیرین همیشه حواستون رو جمع کنید و آینده رو با دقت تحت نظر بگیرین و تا جایی که میشه پیش بینی کنین، که این همه محنت که به خاطر انتخاب های اشتباه گذشتتون کشیدین دوباره پیش نیاد !


و این یکی از بدترین خصوصیات بزرگ شدنه ... اینکه زاویه دید آینده ات غیرقابل پیش بینیه ... چون نمیدونی چند سال دیگه قدت چقدر بلند میشه ... و نمیدونی از اونجایی که نگاهت قرار خواهد گرفت، هنوزم میشه اون موش رو دید یا نه ...



پ.ن1: کلی پی نوشت در نظر داشتم برای این پست ... همه اش یادم رفت ...


پ.ن2: گیر میدین ملتا ! آقاجان اصلا من اگه زیر 1500 شد رتبه ام لُخت میرم تو خیابون ! به ناموسم قسم میرم !! (یعنی در این حد ناممکنه این قضیه :دی)


پ.ن3: بعدشم اینکه آدما رو نباید به محبت بیش از اندازه عادت داد ... اگه یهو خواستی عادی محبت بکنی بهشون برمیخوره اووخ ... !!!

به گلشیفته جوون :دی

مقدمه :


پائولو  کوئلیو جایی در کتاب زهیر مینویسه :


در نوجوانی دیوانه کشف سکس بودم. اما گناه بود، ممنوع بود.نمی فهمیدم چرا گناه است ؟ تو می فهمی ؟ می دانی چرا در هر دین و در هر جای دنیا سکس را موضوعی ممنوع می دانند، حتی در فرهنگ ها و ادیان بدوی ؟

به خاطر تغذیه ... هزاران سال پیش قبایل کوچ می کردند و خیلی آزاد عشق بازی می کردند و بچه‌دار می شدند. هرچه جمعیت بیشتر می شد احتمال از بین رفتن قبیله ها بالاتر می رفت، برای اینکه غذا نایاب تر می شد و مجبور بودند سر غذا با هم بجنگند. فقط قوی تر ها می ماندند؛ اما این قوی تر ها همیشه مرد بودند و مردها، بدون زن‌ها، راهی برای تولید مثل نداشتند.

بعد، بعضی ها که دیدند در قبایل همسایه این اتفاق افتاد، تصمیم گرفتند نگذارند این بلا سر قبیله خودشان هم بیاید. از خودشان داستانی ساختند : از نظر خدایان حرام است که مردها با زن ها نزدیک کنند، مگر فقط یک یا حداکثر دو زن خاص.

 بعضی ها ناتوانی جنسی داشتند یا عقیم بودند، و بعضی اعضای قبیله به دلایل طبیعی بچه نداشتند؛ اما حالا هیچکس نمی توانست شریک جنسی اش را مبادله کند. اینطور بود که سکس و برهنگی تابو شد !

همه گمان می کردند کسی که فرمان خدایان را به مردم می‌رساند، حتما باید آدم متفاوتی باشد : نقص عضو، بیماری تشنج‌زا، عطیه ویژه، هرچیزی که او را از دیگران متمایز کند. اولین رهبر ها و ادیان، اینگونه بوجود آمدند. همه اینها را خودشان ساختند چون لازم بود !


چند کلمه حرف :


یادمه یه بار یه شعر گفته بودم که یه بیتش این بود : « اندیشه ها پوشیده اند اندر لباس کهنگی / در پیشواز تازگی، اندیشه عریان مرا» ... نمیخوام اغراق کنم یا از این تمثیل پرداز های افراطی و دیوانه باشم، اما انگار عریانی، با اندیشه نوگرا و روشن پیوند نزدیکی دارند.


 بعضی ها، از بین اون کسانی که سعی داشتند از تو حمایت بکنن، کاری که کردی رو «دلاوری» خواندند، اما من از این کلمه خوشم نمیاد. تو برای نشون دادن اونچه که واقعا هستی نیازی به دلاوری نداری. تو به طرز انکار ناپذیری یک زن فوق العاده‌ای، با تن و روانی فوق العاده‌ و حس قدردانی که نسبت به جسم و روان خودت داری، به عنوان یک زن زیبا و آزاداندیش، قابل ستایشه. تو این فوق العاده بودن رو پیش از این هم به اشکال دیگه ای ثابت کرده بودی. هر انسانی، که برای انسانیت و آزادی احترام قائل باشه، پس از این برای تو هم احترام قائل خواهد بود، و هرکس که عظمت زیبایی و آزادی رو نمی فهمه، تو رو سرزنش خواهد کرد. و این یک راه ساده است برای اینکه از این پس ملتت و اطرافیانت رو بشناسی.


تو نماینده یک نسلی، نسلی که من و خیلی ها ظهور اون رو تا ده- بیست سال دیگه هم پیش بینی نمی کردند. اما تو به پیشواز این نسل رفتی، و به روشنی زیبایی و کمال یک زن ایرانی رو به نمایش گذاشتی، و آزاداندیشی ملتی رو که صدها سال شست و شوی مغزی شدند تا آزاداندیش نباشند. اما طلوع تو و خیلی های دیگه نشون داد که مغز جوانان ایرانی نابودی ناپذیره. همونطور که ضحاک سعی کرد اون رو طعام اهریمن بکنه و در نهایت خودش نابود شد، اهریمن تعصب و نادانی هم در نهایت نابود خواهد شد، و اون روزیه که تو تازه فهمیده میشی ! تو از اون آدم هایی هستی در آینده کشف خواهی شد.


اما از موضعت کوتاه نیا. تو امید جوانان آزاداندیش این خاکی. تندیس بزرگی و شکوه ملتی که صدها ساله داره چوب نادانی خودش رو میخوره. به سزا !


برهنگی تو سرآغاز برهنگی اندیشه جهل‌پوشیده یک ملته. سرآغاز یک انقلاب، نه برای کشتن، نه برای کشته شدن، نه برای دین، نه برای سرنگون کردن پادشاهان و بردن رئیس جمهور ها. یک انقلاب برای سرنگون کردن پادشاهی جهل و رسیدن به مردم‌سالاری اندیشه، به انسان مداری، به فرهنگی نوین و پیشرو. این برهنگی یک تن برای شهوت یا خودفروشی نیست، این برهنگی یک تن برای رهایی از یک «خود» اجتماعی بیگانه است. تو در جامعه ای بودی که با تو بیگانه بود. تو فرزند این قرن نیستی. فرزند آینده ای که با ماشین زمان خِرَد به اینجا اومدی تا ملت خودت رو نجات بدی ...


اینجا کسانی هستند که ازت حمایت میکنن، و بدون شهوت، بدون تعصب، نفرت، اندیشه مذهبی و هرآنچه که جهل می آفریند، برهنگی تو را نگاه میکنند و در زیر جامه‌ی تو، به جای پوست و گوشت و احساس و هوس، اندیشه می یابند.


از موضعت کوتاه نیا ...


موخره:

 

تو رو با این مقایسه کردند. اما خیلی شواهد نشون میده که تو ده ها سال از اون و ملتش جلوتری !

نشانه های 2012

اذا الشمس کورت


منجمی به خانه آمد، یکی مرد بیگانه را دید با زن او بهم نشسته. دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که بر این واقف بود گفت :


تو در اوج فلک چه دانی چیست ؟ / که ندانی که در سرایت کیست ؟

(گلستان سعدی، باب چهارم در فوائد خاموشی)


و اذاالاکوان گشدت


همانا ما دوباره به ویروس کون گشادی مضمن دچار شدیم. بخصوص الان که ایام امتحانات است و ما همه درس ها رو قبلا خوندیم و بلدیم، احساس میکنیم کاری برای کردن نداریم و میخوریم و میخوابین و کلاس رانندگی میرویم و این چیزا ... از همه آگاهان، طبیبان حاذق و کون تنگان دعوت میکنیم ما را در رفع این مشکل یاری کنند ...


و اذا الوحوش فحشت


و هنگامی که این ملت وحشی به ما فحش می دهند. مثلا طرف میخواد دیگه اوج فحش رو به من بده، در بالاترین قسمت دعوا، در میاد میگه «حرومزاده» ...

بعد نمیدونه وقتی اینو میگه معنیش اینه که پدر و مادر من، توی دهه اول انقلاب و توی اوج بگیر و ببند های رفسنجانی، با هم رابطه نامشروع داشتن ... و نمیدونه این جسارتی که اونها داشتن باعث افتخار منه !!!!


اینجاست که این جمله که میگم « من متعلق به این جامعه نیستم » معنی پیدا میکنه ...


و اذاالجبال انفجرت


در کوه ها و مناطق اطراف اصفهان، همچنان گه گاه صدای انفجار شنیده میشه، هواپیما ها و هلکوپتر های نظامی دائما در حال گشت زدن در آسمان اصفهان هستند. برق شهری دو بار تا حالا بدون مقدمه در همه نقاط شهر همزمان رفته ! هرکاری دارن میکنن بکنن ما جلوشون رو نمیگیریم بخدا، فقط ما رو نکشن ... همین !


دوستان اگه احیانا دیگه منو ندیدین حلالم کنین. بخدا من همیشه سعی کردم آدم خوبی باشم ...

:دی




پ.ن: یه نفر اومده توی پست قبلی کامنت داده که تو روح سعدی رو توی جسمت داری ! ضمن تشکر از این دوست گرامی باید عرض کنم خیلی حیف شد که کامنتش رو دیر دیدم وگرنه میتونستم هندونه ای که زیر بغلم گذاشته رو برای شب یلدا استفاده بکنم !


پ.ن2: شب تولدم با همه خاطراتش اومد و رفت، و من « بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم» ... سلام هیجده سالگی !


پ.ن3: شب یلدا با همه خاطراتش اومد و رفت ! و هنوز هم «یلدای من آشناتر از خنده های توست ... » ...


پ.ن4:سود دریا نیک بودی گر نبودی بیم موج /صحبت گل خوش بدی گر نیستی تشویش خار

دوش چون طاووس می نازیدم اندر باغ وصل / دیگر امروز از فراق یار می پیچم چو مار (سعدی)


پ.ن5: دلبری را بس کن ای آواز خفته در گلو / با من غمگین چرا دیگر چنین تا می کنی ؟ (خودم)