لحظه هایم ، خوب و بد ، ارزنده بود !

یک سال تحصیلی دیگه هم گذشت ! با همه خوبی ها و بدی هاش ! دوباره امتحانا ! بعدش دوباره تابستون ! دوباره سه ماه وقت تلف کردن و هیچ کار مفیدی نکردن !!! 


امسال از یه لحاظایی سال خاصی بود ! با بقیه سالها فرق داشت ! درست نمیدونم چرا ؟ شاید برای اینکه بزرگ شدم ! شاید برای اینکه دو تا دوست پیدا کردم ! شاید هم دلیل دیگه ای داشت ...


پونزده سالگی


من امسال پونزده سالم شد بزرگ شدم دیگه ! بچه که بودم فکر میکردم پونزده سالگی نشونه بزرگ شدنه ! حتی مطمئن نبودم که آدم بیش از پونزده سال زندگی میکنه یا نه :دی ! هنوزم معتقدم پونزده سالگی یک مرزه ! برای بزرگ شدن ! برای بزرگونه فکر کردن ! برای اینکه مثل آدم بزرگا بفهمی ! البته قطعا نه برای بالغ شدن و نه برای کامل شدن ! فقط برای خارج شدن از دنیای بی مسئولیتی کودکی !


کلاس شیمی


1) کلاس شیمی امسال همش خنده بود ! حداقل 70 درصد خنده بود و 30 درصد درس ! خوبه ! من از شیمی هیچوقت خوشم نمیومد ! از اول راهنمایی ازش متنفر بودم !


2) معلم شیمی خط کش یکی از بچه ها رو برداشته : « عجب خط کش قشنگیه ! »

من : « آقا بزرگ شدین یکیش رو براتون میخرم ! »

کلاس : :))


3) معلم شیمی : انواعش هست : ایزوتوپ ، ایزومر ، ایزو ...

من : آقا ایزو9002 هم داریم ؟

کلاس : :))


4) معلم : پیستون رو داخل محفظه هوا فشار میدهید ...

من : آقا پستون رو چیکارش کنیم ؟

کلاس : :))


5) معلم : پلیمر یا بس پار ، مونومر یا تک پار ...

من : آقا اینا همه اش پار داره ؟

فرزاد : اصلا شیمی کلا پاره است ! :D


آخرین یکشنبه


چند روز پیش آخرین یکشنبه بود ! توی پست نوستالژی یه اشاره ای به یکشنبه ها کردم ! روزایی که من و فرشید و ارسلان خودمون بودیم ! خود خودمون ! توی پارکای اصفهان ! توی اوج بیخیالی و بی مسئولیتی ! فارق از همه عرف ها و مسئولیت ها ! اگر میخواستیم گریه میکردیم یا با هم میخندیدیم ! دیوونه بازی در میاوردیم ! با صدای بلند آهنگ میخوندیم ! تراژدی دامبلدور و گریندلوالد رو بازسازی میکردیم :دی !

البته توی پرانتز بگم که بعضی سه شنبه صبحا هم که کلاس نداشتیم همین برنامه بود ! ولگردی اطراف مدرسه


دوست ! رفیق ؟


آخه به منم میگن رفیق ؟ :دی دوستای خوب کم داشتم تو زندگیم ! همیشه از قدیم بزرگترا میگفتن دوستایی که توی دبیرستان پیدا میکنی یک چیز دیگه هستن ! امسال دو تاش رو تجربه کردم ! سه نفر که واقعا به طرز عجیبی با هم پیوند خوردیم ! سهراب ، ارسلان ، فرشید ! دلم براشون تنگ میشه ! حتی معلوم نیست سال دیگه میبینمشون یا نه ! دوستی زیبایی بود ، اما به پایدا بودنش شک دارم ! نمیدونم چرا ...

سرنوشت من اینه که همیشه آدمای بدبخت بیچاره بپیچن به ریشم :دی ! این دو تا از منم بدبخت تر بودن ! خیلی کارا کردم ! خیلی کمک کردم ! از خودم راضیم ! البته ممکنه بعضی کارام ناراحتشون کرده باشه ! واقعا به منم میگن رفیق ؟


فیلم هندی !


1) من هیچوقت به عشق نوجوانی اعتقاد نداشتم ! اولین باری هم که مثل همه گرفتار این مساله شدم به همین دلیل که اعتقاد نداشتم جدی نگرفتمش و به نفعم تموم شد ! امسال خیلی عشق دیدم ! پسرا فکر میکنن اول دبیرستان عاشق نشن یه چیزیشون کمه ! عاشقای بدبخت افسرده دیدم تا عاشقای اسگل بیخیال ! همشون هم میان سراغ من ! سهراب فلانی مشاور خانواده در خدمت شماست !


2) شما به مافیای عشقی اعتقاد دارید ؟ به مثلثش چطور ؟ منم نداشتم اما الان به مثلث که هیچی ، به دایره اش هم اعتقاد پیدا کردم ! حالا اینکه گیر مافیا بیافتی و توی سیستم مافیایی اسیر بشی و جونت به خطر بیافته که دیگه خیلی خفن میشه !


3) بعضی وقتا کارایی که میکنیم واقعا خنده داره ! مثلا تموم کارایی که امسال کردم ، کردیم ، کردند ! واقعا ماجرا های امسال من و دو تا دوست جداناپذیرم مثل یک فیلم هندی بود !


« بزن راجو ... بزن ! »


نظرات 13 + ارسال نظر
suspicious shadow سه‌شنبه 5 خرداد 1388 ساعت 06:28 ب.ظ

خیلی قشنگ بود. کیف کردم. کلی هم خندیدم.
موفق باشی. دوست بدبختت به قول خودت!: D

شهرام شنبه 2 خرداد 1388 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.mashghetanhaei.blogfa.com/

[:S048:] آپم

trancer شنبه 2 خرداد 1388 ساعت 03:03 ب.ظ http://www.black-blackgirls.blogfa.com

mobarake 15saleye arzande ! hey ma upimmmmm

تانکس جمعه 1 خرداد 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

آخ که داق دلمو تازه کردی چیه این کلاس شیمی؟ کلاس شیمی منم دقیقا همین جوریه! البته اگه تیکه هام بی ناموسی باشه اخراج میشم!

شَهرام(مک) پنج‌شنبه 31 اردیبهشت 1388 ساعت 02:06 ب.ظ http://www.mashghetanhaei.blogfa.com/

فیلم هندی زیاد میبینی؟ هنرپیشه ی موردعلاقه ات کیه؟

کلاس شیمی[:S048:]

علیرضا سه‌شنبه 29 اردیبهشت 1388 ساعت 12:23 ق.ظ http://www.morale.blogfa.com

پونزده سالگی مبارک

تا باشه از این معلمای شیمی با خوندن نوشته ها حس کردم منم نشسته بودم البته اخر کلاس برگرد نگام کن[:S048:]

بزکوهی یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 ساعت 01:16 ب.ظ http://deymaah.persianblog.ir

سلام !

ایول ! وبلاگت همون چیزیه که من بعد از راه انداخت و پاک کردن لا اقل ده تا وبلاگ هنوز نتونستم بهش برسم و درگیرشم ! خیلی خوشمان آمد همی !

قضیه رفیق هم درسته . اصولا گل همه رنگش خوبه ، رفیق دبیرستانیش خوبه! راستیاتش منم تو دوست یابی مشکل دارم . البته به نظرم مشکل از آدماس که با سلیقه من جور نیستن ! .

راستی ، اگه لینکت کنم اکشالی نداره ؟*

محض ساختار شکنی : به من سر نزن !( هر هر هر بی نمک!)


* به گیرنده های خود دست نزنید . کلمه درست تایپ شده !

سمر جمعه 25 اردیبهشت 1388 ساعت 02:02 ب.ظ http://shayeste2.blogfa.com/

سلام

حالا که جریان فیلم هندیه پس مثل اینکه باید چهل سال صبر کنیم بعد به هم برسیم....[:S048:]
راضیش کن دیه!

Cool Cat جمعه 25 اردیبهشت 1388 ساعت 01:11 ب.ظ http://13throom.com

میدونی چی شد ؟!
بالاخره لینکت کردم :دی

راجع به کلاس شیمی: خیلی بی مزه یی [:S048:]
من یکی 2 بار از این شوخی های بی مزه سر کلاس کردم معلم فسیلمون از کلاس انداختم بیرون lol

آبرفورث جمعه 25 اردیبهشت 1388 ساعت 12:43 ب.ظ http://joyland.blogfa.com

آرهداوش دوستای دبیرستانی یه چیز دیگه اند اما من همه دوستامو یکی یه بار کتک زدم.نمیدونم چرا اما خوب با همشون تا حالا یه بارو دعوای شدید کردم اما خوبیش اینه که غرورشون اندازه بزرگا نیست که برنجن و برن.الان اگه هرکدومو بزنم چی میشه ووووووووووو.

سمانه پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://http://www.crimestar.blogfa.com/

جرم ستاره تا بعد کنکور آپ نمیشه! من و یاسی هر دو در تب کنکوریم فعلا
ههههیییی! کی میشه تموم بشه ای روزا
به هر حال ممنون که یلد ما هم بودی رفیق[:S048:]

مورگانا پنج‌شنبه 24 اردیبهشت 1388 ساعت 12:47 ق.ظ

منم توی کل ندگیم فقط سه تا رفیق صمیمی داشتم:
یکی تو دبیرستان. یکی تودانشگاه. یکی هم سر کار!

ولی فقط رفاقت دوست دبیرستانیم خالصانه و بی ریا بود.

تیکه های بی ناموسیت اونم سر کلاس شیمی خیلی ... بودن. بدجنس! [:S048:]

ارsلان چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 ساعت 08:45 ب.ظ

sohrab u kheyli goli:D
jedi migam!:D


damet garm rajo!:D

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.