یک پر

پائولو کوئیلو مشکل من رو تو مکتوب اول میگه :

(( مردی میخ واست به واحه دیگری محاجرت کند ، و شروع کرد به بار کردن شترش ،‌ ظرف های ، وسایل زندگی ، فرش ها و صندوق های لباس را روی شتر گذاشت و شتر زیر بار سنگین آنها مقاومت کرد.

وقتی می خواست به راه بیافتد به یاد پر زیبایی افتاد که پدرش به او داده بود. پر را برداشت و پشت شتر گذاشت اما با این کار شتر تاب نیاورد و جان سپرد.

حتما مرد فکر کرد : شتر من حتی نتوانست وزن یک پر را تحمل کند  !

گاهی ما هم در مورد دیگران همینطور فکر می کنیم... نمی فهمیم که شوخی کوچک ما شاید همان قطره ای بوده که جامی پر از درد و رنج را لبریز کرده است. ))

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شیرین شنبه 7 مهر 1386 ساعت 04:29 ب.ظ http://www.tanhaeehayam.blogsky.com

سلام عزیزم به روز هستم

پسری از آسمان سه‌شنبه 3 مهر 1386 ساعت 10:47 ب.ظ http://shabzadegan.blogfa.com/

سلام دوست خوبم ...
اول از همه ممنونم که به وبلاگم سر زدی
چقدر پست زیبایی نوشتی. واقعا همینطوره که گفتی.
خیلی زیبا گفتی.
خوشحالم که با شما آشنا شدم.
اجازه میخوام لینک وبلاگ قشتنگنو تو وبلاگم بزارم. خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی.
فعلن...
موفق باشی.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.